خاطرات حاملگی

ساخت وبلاگ
سلام من می خوام این بلاگ را برای ثبت خاطرات دوران حاملگی راه بندازم. اگر تجربیاتتون رو به اشتراک بگذارید خیلی از افرادی که حامله هستن را از نگرانی در میارید و در واقع مثل یک خواهر به اونها کمک می کنید. خاطرات حاملگی ...
ما را در سایت خاطرات حاملگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamelegi بازدید : 37 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:37

اگر شما هم از مادران آینده هستید و به دنبال جواب سوالات خود پیرامون علائم حاملگی سالم، علائم بارداری طبیعی، نکات بارداری سالم، علائم سالم بودن جنین، ترسیدن ناگهانی در دوران بارداری، بارداری سالم بعد از سقط، چگونه بفهمیم جنین سالم است و نشانه بارداری سالم هستید با ما همراه باشید. سرویس ترجمه فردا؛ طاها ربانی: اگر به دنبال علائم حاملگی سالم، ترسیدن ناگهانی در دوران بارداری، بارداری سالم بعد از سقط، چگونه بفهمیم جنین سالم است، علائم بارداری طبیعی، نکات خاطرات حاملگی ...
ما را در سایت خاطرات حاملگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamelegi بازدید : 27 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:37

بعضی از افراد می گویند هوس کردن و میل شدید به خوردن در دوران بارداری در واقع نیاز بدن را می گوید . مثلا بدن نیاز به قند یا کالری اضافه دارد و آدم میل شدید به خوردن بستنی پیدا می کند. به نظر شما راسته؟ (مادرشوهر من که میگه این رو واسه توجیح کار غلطتون می گین) داخل قسمت نظرسنجی بنویسید نظراتتون رو. خاطرات حاملگی ...
ما را در سایت خاطرات حاملگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamelegi بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:37

خب 9 ماه می خواهیم بجنگیم باید مجهز باشیم..چطور توقع دارید با این همه تغییراتی که تووی 9 ماه حاملگی رخ می دهد، چیزی لازم نداشته باشیم لوازم بارداری یا همون تجهیزات حاملگی برای راحتتر گذروندن دوره ی حاملگی است وکسی نمی تواند این را منکر بشود کسی نمی تواند بگه اسرافه، واقعا نیاز هست نظر شما چیه؟ خاطرات حاملگی ...
ما را در سایت خاطرات حاملگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamelegi بازدید : 37 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:37

من آبان 88 سومین ماهی بود که برای بارداری اقدام می کردیم که دیدم پریودم یک هفته عقب افتاد . دلم شور میزد چون دلمون نی نی می خواست . شوهرم عاشق بچه است . خلاصه یک روز بی بی چک گرفتم رفتم خونه دیدم بعللللللللللللله مثبت شد .شوشو ماموریت بود بهش زنگ زدم و خبر دادم کلی خوشحال شد گفت اومدم تهران میریم آز می دیم . روزی که از ماموریت اومد بعداز ظهر رفتیم آز دادیم هموم لحظه جواب داد 200 بود کلی خوشحال شدیم تو راهرو آزمایشگاه شوشو دیگه نمی تونست تا خونه خودشو نگه خاطرات حاملگی ...
ما را در سایت خاطرات حاملگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamelegi بازدید : 31 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:37

من آبان 88 سومین ماهی بود که برای بارداری اقدام می کردیم که دیدم پریودم یک هفته عقب افتاد . دلم شور میزد چون دلمون نی نی می خواست . شوهرم عاشق بچه است . خلاصه یک روز بی بی چک گرفتم رفتم خونه دیدم بعللللللللللللله مثبت شد .شوشو ماموریت بود بهش زنگ زدم و خبر دادم کلی خوشحال شد گفت اومدم تهران میریم آز می دیم . روزی که از ماموریت اومد بعداز ظهر رفتیم آز دادیم هموم لحظه جواب داد 200 بود کلی خوشحال شدیم تو راهرو آزمایشگاه شوشو دیگه نمی تونست تا خونه خودشو نگه خاطرات حاملگی ...
ما را در سایت خاطرات حاملگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamelegi بازدید : 27 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:37

من سر دخترم اصلا فکر نمیکردم به این زودی باردار بشم.یه روز عصری از مدرسه اومدم و به شوهرم گفتم چند روز عقب انداختم چه کار کنم.اونم گفت بریم از داروخانه یه بیبی چک بگیریم ببینیم چه خبر.خلاصه امدیم و بیبی چکو تا گذشتیم دوتا خطش پرنگ شد.تا چند ثانیه هاج واج نگاه شوهرم می‌کردم هم خوشحال بودم هم یه دفعه یه غمی اومد سراغم آخه از مامانم دور بودم.ولی‌ دیگه بعدش حالم بهتر شد البته باز از اینکه تو بغل شوهرم حسابی‌ گریه کردم.بعدش هم زنگ زدم ایران به مامانم گفتم البته خاطرات حاملگی ...
ما را در سایت خاطرات حاملگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hamelegi بازدید : 40 تاريخ : پنجشنبه 1 دی 1401 ساعت: 11:37